پيام

هستي خانم
92/11/27

+ تا حالا دقت کردين چقدر حرص آوره که سر غذا دقيقا اون چيزي رو بر ميدارن که تو کلي تو ذهنت واسش نقشه کشيده بودي

دلم ميخواد سرشو بکوبونم به ديوار.....

آره بخدا....دمت گرم

قربون شوما.به پاي شما که نميرسيم.انقده برام اتفاق افتاده.نگو که دلم خونه...هي هي

هي هي...خدايي خيلي بده

رفته بوديم مهموني.يه پسر بچه داشت 3 ساله.اين بچه هه انقده شيطون بود که نگو.سر سفره ي شام غذاهاي رنگي رنگي چشمک ميزد.هنوز از اون کتلته نخورده بودم که بچه هه دلش قيلي ويلي رفت.يعنيترکيديم از خنده کم مونده بود سفره رو گاز بگيريم.خندم گرفت کتلتهرو نتونستم بخورم.هي هي.

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ عجب بچه اي بوده ها

بوده نه هست.نذاشت يه اب خوش از گلوي ابجيم بره پايين.

*ليلا*

آواي من

فاطمه ❤